حکمت عرفانیحکمت در میان صوفیان همواره معنای مثبتی نداشته، زیرا یکی از معانی حکمت در عالم اسلام همان فلسفه یونانی بوده است ــیا هر نظام فکریای (مانند علوم طبیعی) که مبتنی بر صرف عقل و استدلال و تجربه باشد. فهرست مندرجات۱.۱ - کفر تحقیقی ۱.۲ - گمراهی ۱.۳ - بیبهره از فیض ۱.۴ - بیخبر از خود ۲ - طبقهبندی جویندگان حقیقت ۳ - جایگاه حکمت در میان صوفیه ۳.۱ - خیر کثیر ۳.۲ - حکمت دینی ۳.۳ - گمشده مؤمن ۳.۴ - مساوی با وحی و نبوت ۳.۵ - جانشینان انبیاء ۳.۶ - حکمت مقابل بدعت ۳.۷ - حدیث پیامبر (ص) ۳.۸ - نتیجه حکمت ۴ - عرفان تعقلی ۵ - معانی حکمت در عرفان اسلامی ۵.۱ - معرفت به معنای سنتی ۵.۲ - قوهای نفسانی ۵.۳ - مواعظ بصیرتآمیز ۶ - معانی و مصادیق حکیم ۶.۱ - به معنای عارف متأله ۶.۲ - به معنای پزشک ۷ - مقایسه عنوان حکیم با دیگر عناوین ۸ - نشانههای حکیم ۹ - تقسیم دیگر حکمت ۹.۱ - حکمت گفتنی ۹.۲ - حکمت ناگفتنی ۹.۲.۱ - نقل کاشی ۹.۲.۲ - حکمت مجهوله ۱۰ - فهرست منابع ۱۱ - پانویس ۱۲ - منبع ۱ - جایگاه فلسفه در میان صوفیهحکمت فلسفی ، و به تعبیر دقیقتر حکمت مشائی ، در سخنان عرفا با عنوان « حکمت تجربتی »، [۱]
عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۶۴۴، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش.
« حکمت دنیا »، [۲]
ج ۱، دفتر۲، بیت ۳۲۰۳، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
« حکمت یونانی » یا « حکمت یونانیان » [۳]
محمد بن حسین شیخبهائی، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخبهاءالدین محمدالعاملی مشهور به شیخبهائی، ج۱، ص۵، چاپ غلامحسین جواهری (تهران، بیتا).
[۴]
محمد بن حسین شیخبهائی، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخبهاءالدین محمدالعاملی مشهور به شیخبهائی، ج۱، ص۲۹، چاپ غلامحسین جواهری (تهران، بیتا).
خوار شمرده میشده است.۱.۱ - کفر تحقیقینجم رازی در مرصادالعباد ، [۵]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، ج۱، ص۳۹۱ـ ۳۹۳، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ش.
با اشاره به رأی کسانی که میگویند « انبیا حکما بودند و هرچ (هرچه) گفتند از حکمت گفتند... جبرئیل عبارت از عقل فعال بود و میکائیل عبارت از عقل مستفاد که از عقل کل فیض میگرفتند»، به این تفسیر فلسفی از دین (نزد کسانی چون فارابی و ابن سینا) به شدت حمله کرده و آن را کفر تحقیقی دانسته است.۱.۲ - گمراهیوی در جایی دیگر [۶]
عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، ج۱، ص۳۱، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ش.
نیز عمرخیام را به تحقیر «بیچاره فلسفی» خطاب میکند که به حکمت مشهور است اما در گمراهی است.۱.۳ - بیبهره از فیضبه گفته ابن عربی ، [۷]
ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۳، ص۴۵۶، بیروت: دارصادر، (بیتا).
حکمت نزد فیلسوفان عاریه است.از نظر صوفیه چنین حکمتی که از فیض حق بیبهره است، زاییده طبع و خیال است و جز بر ظن و شک نمیافزاید [۸]
ج ۱، دفتر۲، ابیات ۳۲۰۲ـ۳۲۰۳، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
و برای کاستن از شقاوت باید از آن دوری جست. [۹]
ج ۱، دفتر۲، بیت ۳۲۰۱، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
مراد حافظ [۱۰]
بیت ۸، شمسالدین محمد حافظ، ج۱، ص۲۲، دیوان، چاپ پرویز خانلری، تهران ۱۳۶۲ش.
نیز از اینکه «راز دهر» را با حکمت نمیتوان گشود، همین معنا از حکمت بوده است.۱.۴ - بیخبر از خودصاحب چنین حکمتی ممکن است از علوم بسیاری با خبر باشد، اما از جان خود بیخبر است، خاصیت هر جوهری را ( جوهر در برابر عَرَض و در اصطلاح فلسفه مشائی ) میداند، اما در حقیقت هستی خود درمانده است. [۱۱]
ج ۲، دفتر۳، ابیات ۲۶۴۸ـ ۲۶۴۹، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
از همین روست که مولوی ، [۱۲]
ج ۱، دفتر۱، بیت ۲۴۸۲، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
[۱۳]
ج ۳، دفتر۶، بیت ۲۲۱۸، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
با اشاره به برخی آرای فلسفی ـ طبیعی حکما ، ایشان را به تحقیر «حکیمک» خوانده است (در حمله به این قسم از حکمت و خصوصاً آرای ابن سینا، حکمای اشراق را نیز همچون حکمای فلسفی دانسته است، [۱۴]
حیدر بن علی آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص فی شرح فصوصالحکم لمحییالدین ابن العربی، ج ۱، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۷ش.
[۱۵]
حیدر بن علی آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص فی شرح فصوصالحکم لمحییالدین ابن العربی، ج۱، ص۴۸۰ـ۴۸۲، ج ۱، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۷ش.
).۲ - طبقهبندی جویندگان حقیقتچنین حال و هوایی را، اگر چه نه لزوماً با ارزش داوری منفی، در طبقهبندی دیگری نیز مییابیم که براساس آن جویندگان حقیقت چهار دستهاند: کسانی که در طریق نظر و استدلالاند، اگر تابع سنت باشند متکلم نام دارند وگرنه حکیم مشائیاند؛ و کسانی که طریق ریاضت و مجاهدت میپیمایند، چنانچه پیرو سنّت باشند صوفی و در غیر این صورت حکیم اشراقیاند . [۱۶]
پانویس، عبدالرزاق کاشی، ج۱، ص۶۱، اصطلاحات الصوفیة، چاپ محمدکمال ابراهیم جعفر، (قاهره) ۱۹۸۱.
مضمون این طبقهبندی در این گفته جامی [۱۷]
عبدالرحمان بن احمد جامی، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص، ج۱، ص۲۱، چاپ ویلیام چیتیک، تهران ۱۳۷۰ش.
نیز تلویحاً آمده که از نظر حکیم و متکلم، وجودْ عارض بر ماهیت است و از نظر محقق و موحد ، وجود معروض است و موجودات مقید ، عارض بر وجود هستند.۳ - جایگاه حکمت در میان صوفیهگذشته از حکمت به معنای فلسفه و ارزیابی منفی آن، نزد صوفیه غلبه با معنای مثبت حکمت بوده است. ۳.۱ - خیر کثیراین معنا در کاربرد قرآنی کلمه حکمت ریشه داشته که با وصف «خَیراً کثیراً» و با تجلیل فراوان از آن یاد شده، به نحوی که گاه در ردیف کتاب و نبوت آمده است. ۳.۲ - حکمت دینیاین معنا از حکمت، در تقابل با معنای منفی، « حکمت یمانی »، [۱۹]
عبداللّه بن محمد عینالقضاة، تمهیدات، ج۱، ص۳۲۶، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ش (.
[۲۰]
اکبر ثبوت، فیلسوف شیرازی در هند، ج۱، ص۵۰، تهران ۱۳۸۰ش.
[۲۱]
اکبر ثبوت، فیلسوف شیرازی در هند، ج۱، ص۲۶۰، تهران ۱۳۸۰ش.
« حکمت دینی »، [۲۲]
ج ۱، دفتر۲، بیت ۳۲۰۳، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
« حکمت ایمانی » یا « حکمت ایمانیان » [۲۳]
محمد بن حسین شیخبهائی، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخبهاءالدین محمدالعاملی مشهور به شیخبهائی، ج۱، ص۵، چاپ غلامحسین جواهری (تهران، بیتا).
[۲۴]
محمد بن حسین شیخبهائی، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخبهاءالدین محمدالعاملی مشهور به شیخبهائی، ج۱، ص۲۹، چاپ غلامحسین جواهری (تهران، بیتا).
خوانده شده است.۳.۳ - گمشده مؤمنحکمتی که گمشده مؤمن است، حکمت قرآنی است [۲۵]
ج ۱، دفتر۲، بیت ۲۹۱۵، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
که نه از طریق استدلالِ عقل جزئی ، بلکه از راه فیض و عطای حق به دست آمدنی است [۲۶]
ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۳، ص۴۵۶، بیروت: دارصادر، (بیتا).
[۲۷]
ج ۱، دفتر۲، بیت ۳۲۰۷، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
و به گفته حافظ ، [۲۸]
بیت ۷، شمسالدین محمد حافظ، ج۱، ص۴۵۰، دیوان، چاپ پرویز خانلری، تهران ۱۳۶۲ش.
نوشیدن از چشمه چنین حکمتی است که میتواند جهل را از دل آدمی بزداید.۳.۴ - مساوی با وحی و نبوتبه این ترتیب، از نظر صوفیه حکمت ذیل نبوت میآید یا حتی حکمت عین وحی و نبوت است. [۲۹]
ج ۱، دفتر۱، بیت ۳۲۳۵، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
۳.۵ - جانشینان انبیاءحکما جانشینان یا پیروان انبیا (خَلَفُ الانبیاء) هستند و بعد از نبوت چیزی نیست مگر حکمت. [۳۲]
محمد بن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۲۲۶، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
[۳۳]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۵۳۶، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
۳.۶ - حکمت مقابل بدعتدر همین سیاقِ دینی است که حکمت در تقابل با مفهوم « بدعت » آمده است: هر کس سنّت را بر گفتار و کردار خویش غالب سازد از روی حکمت سخن خواهد گفت و هر کس هوا را بر خویش مسلط کند از روی بدعت حرف خواهد زد. [۳۴]
ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فی التصوف، ج۱، ص۱۰۳، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بیتا).
[۳۵]
محمد بن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۱۰، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
۳.۷ - حدیث پیامبر (ص)حدیث نبوی مشهورِ «مَنْ اَخْلَصَ للّه اربعین صباحاً ظهرت ینابیعالحِکمة من قلبه علی لسانه»، که بارها در آثار صوفیان نقل شده، [۳۶]
عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، ج۱، ص۲۰۷، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
نیز مؤید این معنای دینی حکمت است.۳.۸ - نتیجه حکمتهمچنین در تفسیری حِکْمی از زهد ، آن را نتیجه حکمت دانستهاند، زیرا حکیم کسی است که بنای کارها را براساس محکم مینهد و زاهد بهسبب روی گرداندن از دنیای فانی ، حکیمانه میزید. [۳۷]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاحالکفایه، ج۱، ص۲۶۰ـ۲۶۱، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۲ش.
[۳۸]
محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاحالکفایه، ج۱، ص۲۶۱، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۲ش.
۴ - عرفان تعقلیدر کنار این تلقیِ صوفیانه از حکمت، در قرون متقدم به معنای عرفانی حکمت، در جریانی بهنام « حکماءالمشرق »، [۳۹]
ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الأصفیاء، ج۱۰، ص۲۳۲، چاپ محمدامین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
برمیخوریم که به گفته راتکه [۴۰]
برند راتکه، «حکمت فلسفه: بحثی در حکمةالاشراق یا حکمةالمشرق»، ج۱، ص۱۵۴، ترجمه مریم مشرّف، معارف، دوره ۱۲، ش ۱و۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۴).
نوعی تئوزوفی ( عرفان تعقلی ) است که با حکمةالمشرقیین ابن سینا یا حکمةالاشراق سهروردی مقتول متفاوت است.راتکه، [۴۱]
برند راتکه، «حکمت فلسفه: بحثی در حکمةالاشراق یا حکمةالمشرق»، ج۱، ص۱۴۴ـ۱۵۵، ترجمه مریم مشرّف، معارف، دوره ۱۲، ش ۱و۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۴).
در تبارشناسی تاریخی جریان حکمة/ حکماءالمشرق در عرفان اسلامی قرون سوم و چهارم، خطوط اصلی این حکمت را در آثار حکیم ترمذی ( محمد بن علی ) مییابد که تلفیقی از تعالیم خداشناسانه، جهانشناسانه و انسانشناسانه الهیات اسلامی و مکاشفات عرفانی است که مجموع اینها صبغهای نوافلاطونی ـ گنوسی ـ هرمسی دارد.به این ترتیب، معنای گفته انصاری [۴۲]
عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۱۷، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش.
درباره ابوبکر وراق ترمذی [۴۳]
کتاب عوارف المعارف، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
ــ که «حکیم بود عارف ، نه صوفی. صوفی چیزی دیگر است» ــ نیز تا حدودی روشن میشود. [۴۴]
برند راتکه، «حکمت فلسفه: بحثی در حکمةالاشراق یا حکمةالمشرق»، ج۱، ص۱۳۹ـ۱۵۵، ترجمه مریم مشرّف، معارف، دوره ۱۲، ش ۱و۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۴).
۵ - معانی حکمت در عرفان اسلامیدر تصوف و عرفان اسلامی، حکمت به سه معنای مرتبط با هم به کار رفته است: معرفت به معنای سنّتی آن، که متضمن علم و حال و عمل است؛ حالت یا قوهای نفسانی ؛ مواعظ و سخنان بصیرتآمیز. ۵.۱ - معرفت به معنای سنتیدر معنای اول، حکمت عمیقتر از علم و اطلاع صرف است: آنچه گوش دریابد علم است و آنچه فهم دریابد حکمت است ( [۴۵]
عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۸۴، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش.
[۴۶]
عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۱۷، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش.
که عالم را کمتر از سخن خویش و حکیم را برابر با سخن خویش دانسته است).به گفته انصاری، [۴۷]
عبداللّه بن محمد انصاری، مجموعه رسائل فارسی خواجه عبداللّه انصاری، ج۱، ص۳۱۳، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۷۲ش.
حکمتْ «دیدن چیزی است چنانکه آن چیز است».روزبهان بقلی [۴۸]
روزبهان بقلی، کتاب مشرب الارواح و هوالمشهور بهزار و یک مقام (بِألفِ مقامٍ و مقامٍ)، ج۱، ص۱۴۷، چاپ نظیف محرم خواجه، استانبول ۱۹۷۳.
نیز در اشاره به معنای حکمت، حدیث نبوی «اللهم أرنی الاشیاء کما هی» (خدایا امور را چنانکه هستند به من نشان بده) را آورده که مؤید سخن انصاری است ( [۴۹]
عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیة، ج۱، ص۶۳، چاپ محمدکمال ابراهیم جعفر، (قاهره) ۱۹۸۱.
که این حدیث را ذیل معنای « حکمت جامعه » آورده که عبارت است از حقْ دیدنِ حق و عمل به آن، و باطلْ دیدنِ باطل و دوری از آن).حکمتْ «دانستن چیزهاست چنانکه باشد و قیام نمودن به کارها چنانکه باید، به قدر استطاعت» تا روح به کمالی که متوجه آن است برسد. [۵۰]
شمسالدین ابراهیم ابرقوهی، مجمعالبحرین، ج۱، ص۶۹، چاپ نجیب مایلهروی، تهران ۱۳۶۴ش.
حکمت علم و عمل درست است: علم به حقایق اشیا و اوصاف و احکام آنهاست و علم به ارتباط اسباب به مسببات و اسرار نظام موجودات و عمل به مقتضای این علم. [۵۱]
عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیة، ج۱، ص۶۱، چاپ محمدکمال ابراهیم جعفر، (قاهره) ۱۹۸۱.
[۵۲]
عبدالرزاق کاشی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج۱، ص۲۵۰ـ۲۵۱، چاپ مجید هادیزاده، تهران ۱۳۷۹ش.
از نظر انصاری، [۵۳]
عبداللّه بن محمد انصاری، مجموعه رسائل فارسی خواجه عبداللّه انصاری، ج۱، ص۳۱۳ـ ۳۱۴، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۷۲ش.
این حکمت که به انبیا و اولیا داده شده است، سه مرتبه دارد: دیدن ، گفتن و بدان زیستن. [۵۴]
عبداللّه بن محمد انصاری، مجموعه رسائل فارسی خواجه عبداللّه انصاری، ج۱، ص۳۱۳ـ ۳۱۴، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۷۲ش.
[۵۵]
عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازلالسائرین، ج۱، ص۷۸، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۵۶]
عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، ج۱، ص۳۳۲ـ۳۳۵، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ش.
شمس تبریزی [۵۷]
محمد بن علی شمس تبریزی، مقالات شمس تبریزی، ج۱، ص۱۹۶، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ش.
نیز حکمت را سهگونه دانسته: حکمت گفتار و حکمت کردار و حکمت دیدار ، که به ترتیب مختص عالمان و عابدان و عارفان است.۵.۲ - قوهای نفسانیدر معنای دوم، حکمت به گفته غزالی [۵۸]
محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۳، ص۱۷۷ـ۱۷۸، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
اعتدال قوه عقل یا علم است؛ قوهای که تفاوت میان صدق و کذب در اقوال ، و حق و باطل در اعتقادات ، و خوب و بد در افعال را ادراک میکند.وی [۵۹]
محمد بن محمد غزالی، میزانالعمل، ج۱، ص۲۶۴ـ۲۶۶، چاپ سلیماندنیا، قاهره ۱۹۶۴.
[۶۰]
محمد بن محمد غزالی، میزانالعمل، ج۱، ص۲۷۴ـ۲۷۵، چاپ سلیماندنیا، قاهره ۱۹۶۴.
[۶۱]
محمد بن محمد غزالی، کتاب روضةالطالبین و عمدةالسالکین، ج۱، ص۱۴۴ـ۱۴۵، چاپ محمد بخیت، بیروت (بیتا).
حکمت را، به تبع فلسفه اخلاق مشائی ، ذیل فضائل چهارگانه (در کنار شجاعت که کمال قوه غضب ، و عفت که کمال قوه شهوت است) و نظریه حد وسط آورده که حد افراط آن « خِبّ » ( مکر و حیله ) و حد تفریط آن « بُلْه » ( حماقت و جنون ) است.در بیان عبدالرزاق کاشی [۶۲]
عبدالرزاق کاشی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج۱، ص۲۵۲، چاپ مجید هادیزاده، تهران ۱۳۷۹ش.
نیز حکمت عبارت است از قوه تشخیص و تمییز میان حق و باطل در باورها ، و خوب و بد در اعمال ؛ همچنین قوه ضبط نفس است تا آن را به سوی باورهای حق و افعال نیکو بکشاند و از باورهای باطل و اعمال بد باز دارد.به دلیل همین اوصاف شریف است که حکمت به مرتبه شریف قلب متعلق است. [۶۳]
محمد بن علی حکیم ترمذی، ثلاثة مصنّفات للحکیم التّرمذی: کتاب سیرة الأولیاء، ج۱، ص۱۸۶، جواب المسائل التی سأله اهل سرخس عنها، جواب کتاب من الرّی، چاپ برند راتکه، بیروت ۱۹۹۲.
[۶۴]
پانویس ۱۰۱، عبداللّه بن محمد انصاری، ج۱، ص۳۱۱، طبقات الصوفیه، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش.
۵.۳ - مواعظ بصیرتآمیزدر معنای سوم، انصاری [۶۵]
عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۰۰، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش.
از یکی از صوفیان نقل میکند که حکمت، هر سخن درستی است که به کار درست یا حال درست بینجامد.این گفته با حدیث مشهور نبوی «حکمت گمشده مؤمن است...» در هماهنگی کامل است؛ چنانکه از حضرت علی علیهالسلام نیز در نهجالبلاغة [۶۶]
علی بن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست قم (بیتا).
نقل شده است که حکمت را فراگیرید ولو از منافقان ، زیرا گاه حکمت در سینه منافق است اما چون در جایگاه خود نیست، در آنجا بیقراری میکند تا بیرون آید و در سینه مؤمن در کنار اقران خویش بیارامد.شقیق بلخی ادامه آن حدیث نبوی را اینگونه نقل کرده است که مؤمن آن (حکمت) را میجوید حتی اگر نزد کافر باشد. [۶۷]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۲۳۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
۶ - معانی و مصادیق حکیمحکیم ، بنا به تعریف ، کسی است که صاحب حکمت باشد؛ اما در تاریخ عرفان اسلام ی کاربرد این لقب همواره ناظر به معنای حقیقی آن نبوده است. ۶.۱ - به معنای عارف متألهدر حوزه فکری شرق اسلامی ( ماوراءالنهر : بلخ ، ترمذ ، و سمرقند ) در قرون سوم و چهارم، لقب حکیم بهطور کلی به معنای عارف متأله رایج بوده، [۶۸]
برند راتکه، «حکمت فلسفه: بحثی در حکمةالاشراق یا حکمةالمشرق»، ج۱، ص۱۴۰، ترجمه مریم مشرّف، معارف، دوره ۱۲، ش ۱و۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۴).
همچنانکه برای برخی شاعران فارسی نیز به کار میرفته است. [۶۹]
برند راتکه، «حکمت فلسفه: بحثی در حکمةالاشراق یا حکمةالمشرق»، ج۱، ص۱۴۰، ترجمه مریم مشرّف، معارف، دوره ۱۲، ش ۱و۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۴).
۶.۲ - به معنای پزشکعلاوه بر این، چنانکه در آن ایام رایج بوده، حکیم به معنای پزشک [۷۰]
ابوطالب مکّی، قوتالقلوب، ج۲، ص۳۴۷، چاپ سعید نسیب مکارم، بیروت ۱۹۹۵.
[۷۱]
ج ۱، دفتر۱، ابیات ۵۵، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
[۷۲]
ج ۱، دفتر۱، ابیات ۶۴، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
و موسیقیدان یا منجم [۷۳]
ج ۲، دفتر۴، بیت ۷۳۲، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
نیز آمده، اما غزالی [۷۴]
محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۵۲ـ۵۳، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
به کار بردن حکیم برای پزشک و شاعر و منجم را از جمله تبدیل و تحریفهای مفاهیم دینی دانسته است.۷ - مقایسه عنوان حکیم با دیگر عناوینبا نظر به معنای حقیقی حکیم، در متون عرفانی ، گاه مقام و مرتبه عنوان حکیم با دیگر عناوین، همچون فقیه یا عارف ، مقایسه میشده است. [۷۵]
ثلاثة مصنّفات للحکیم التّرمذی: کتاب سیرة الأولیاء، جواب المسائل التی سأله اهل سرخس عنها، جواب کتاب من الرّی، چاپ برند راتکه، بیروت ۱۹۹۲.
انصاری در همان مقایسه حکیم را برابر با سخن خویش، و عارف را ورای سخن خویش دانسته است ( [۷۶]
انصاری، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۳۱۷، ص ۱۸ـ۱۹، عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش.
که گفته سهل تستری را در مقایسه عارف و فقیه و حکیم نقل کرده است).اما بهطور کلی میان القابی مانند حکیم، قطب ، ولی ( ولایت ؛ اولیاءاللّه ) ابدال ، ترادف یا همپوشانی معنایی برقرار بوده است. [۷۷]
محمد بن علی حکیم ترمذی، ثلاثة مصنّفات للحکیم التّرمذی: کتاب سیرة الأولیاء، ج۱، ص۵۸، جواب المسائل التی سأله اهل سرخس عنها، جواب کتاب من الرّی، چاپ برند راتکه، بیروت ۱۹۹۲.
[۷۸]
ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۴، ص۷۹، بیروت: دارصادر، (بیتا).
[۷۹]
ج ۱، دفتر۱، بیت ۳۲۵۵، جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا).
۸ - نشانههای حکیمبرای حکیم نشانههایی نیز ذکر شده که از آن جمله است: سکوت و سخن گفتن به قدر حاجت ، [۸۰]
محمد بن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۲۲۶، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
[۸۱]
محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، ج۱، ص۲۳۴، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
سختگیری بر خویش و آسانگیری بر دیگران، [۸۲]
محمد بن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۱۸۱، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
خشم نگرفتن بر کسی که مخالف اوست و کینه نداشتن از کسی که به وی بدی کرده است. [۸۳]
محمد بن علی شمس تبریزی، مقالات شمس تبریزی، ج۱، ص۱۹۶، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ش.
۹ - تقسیم دیگر حکمتحکمت را از جهتی میتوان به دو قسم تقسیم کرد: حکمتِ گفته شده یا گفتنی (الحکمة المنطوق بها)، و حکمتِ گفته نشده یا ناگفتنی (الحکمةالمسکوت عنها) [۸۴]
ابن عربی، فصوصالحکم و التعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی، ج۱، ص۱۸۸، تهران ۱۳۷۰ش.
[۸۵]
عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیة، ج۱، ص۶۱ـ۶۲، چاپ محمدکمال ابراهیم جعفر، (قاهره) ۱۹۸۱.
[۸۶]
عبدالرزاق کاشی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج۱، ص۲۵۱، چاپ مجید هادیزاده، تهران ۱۳۷۹ش.
).۹.۱ - حکمت گفتنیقسم اول، علوم شریعت و طریقت است و بخش عمده آنچه را که تا اینجا ذیل معنای مثبت حکمت در عرفان اسلامی آوردیم میتوان حکمتِ گفته شده دانست که برای انسان ــبا عنایت خدا ــ علیالاصول فهمپذیر است. ۹.۲ - حکمت ناگفتنیاما حکمت ناگفتنی، حقایق و اسراری است که با هیچکس نمیتوان گفت زیرا فهم آن، چه برای عامه مردم چه برای علما ، چنانکه باید مقدور نیست یا دانستن این اسرار ممکن است موجب زیان یا هلاک ( گمراهی ) گردد. ۹.۲.۱ - نقل کاشیعبدالرزاق کاشی [۸۷]
عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیة، ج۱، ص۶۱ـ۶۲، چاپ محمدکمال ابراهیم جعفر، (قاهره) ۱۹۸۱.
[۸۸]
عبدالرزاق کاشی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج۱، ص۲۵۱، چاپ مجید هادیزاده، تهران ۱۳۷۹ش.
ذیل این قسم از حکمت، روایتی آورده که روزی پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم از یکی از کوچههای مدینه میگذشت که زنی، به اصرار، ایشان را به خانه خویش دعوت کرد.پیامبر وقتی وارد شد آتش ( تنور ) شعلهوری دید و کودکان آن زن را که در اطراف آتش به بازی مشغول بودند. آن زن پرسید خداوند با بندگانش مهربانتر است یا من با فرزندانم ؟ پیامبر جواب داد خداوند زیرا او ارحمالراحمین است. زن پرسید من نمیتوانم کودکانم را در آتش بیفکنم پس خدا چگونه میتواند با بندگانش چنین کند؟ پیامبر گریست و فرمود به من چنین وحی شدهاست. [۸۹]
پانویس ۴، عبدالرزاق کاشی، ج۱، ص۲۵۱ـ۲۵۲، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، چاپ مجید هادیزاده، تهران ۱۳۷۹ش.
۹.۲.۲ - حکمت مجهولهدر همین سیاق ، « حکمت مجهوله » عبارت است از آنچه حکمتِ (جهت عقلی یا مصلحت) خدا از ایجاد آن بر بندگان پوشیده است، مانند رنج انسانها، مرگ کودکان و آتش ( عذاب ) همیشگی اهل جهنم . [۹۰]
عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیة، ج۱، ص۶۲، چاپ محمدکمال ابراهیم جعفر، (قاهره) ۱۹۸۱.
[۹۱]
عبدالرزاق کاشی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، ج۱، ص۲۵۲، چاپ مجید هادیزاده، تهران ۱۳۷۹ش.
[۹۲]
عبدالحسین زرینکوب، سرّ نی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۵۷۷، تهران ۱۳۶۴ش.
[۹۳]
عبدالحسین زرینکوب، سرّ نی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج ۲، ص ۶۱۱، تهران ۱۳۶۴ش.
۱۰ - فهرست منابع(۵۹) حیدر بن علی آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص فی شرح فصوصالحکم لمحییالدین ابن العربی، ج ۱، چاپ هانری کور بن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران ۱۳۶۷ش. (۶۰) شمسالدین ابراهیم ابرقوهی، مجمعالبحرین، چاپ نجیب مایلهروی، تهران ۱۳۶۴ش. (۶۱) ابن عربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، (بیتا). (۶۲) ابن عربی، فصوصالحکم و التعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی، تهران ۱۳۷۰ش. (۶۳) ابوطالب مکّی، قوتالقلوب، چاپ سعید نسیب مکارم، بیروت ۱۹۹۵. (۶۴) ابونصر سراج، کتاب اللُّمَع فی التصوف، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بیتا). (۶۵) ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الأصفیاء، چاپ محمدامین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷. (۶۶) عبداللّه بن محمد انصاری، طبقات الصوفیه، چاپ محمد سرور مولائی، تهران ۱۳۶۲ش. (۶۷) عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازلالسائرین، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۶۸) عبداللّه بن محمد انصاری، مجموعه رسائل فارسی خواجه عبداللّه انصاری، چاپ محمدسرور مولائی، تهران ۱۳۷۲ش. (۶۹) اکبر ثبوت، فیلسوف شیرازی در هند، تهران ۱۳۸۰ش. (۷۰) عبدالرحمان بن احمد جامی، نقدالنصوص فی شرح نقش الفصوص، چاپ ویلیام چیتیک، تهران ۱۳۷۰ش. (۷۱) شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز خانلری، تهران ۱۳۶۲ش. (۷۲) محمد بن علی حکیم ترمذی، ثلاثة مصنّفات للحکیم التّرمذی: کتاب سیرة الأولیاء، جواب المسائل التی سأله اهل سرخس عنها، جواب کتاب من الرّی، چاپ برند راتکه، بیروت ۱۹۹۲. (۷۳) برند راتکه، «حکمت فلسفه: بحثی در حکمةالاشراق یا حکمةالمشرق»، ترجمه مریم مشرّف، معارف، دوره ۱۲، ش ۱و۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۴). (۷۴) روزبهان بقلی، کتاب مشرب الارواح و هوالمشهور بهزار و یک مقام (بِألفِ مقامٍ و مقامٍ)، چاپ نظیف محرم خواجه، استانبول ۱۹۷۳. (۷۵) عبدالحسین زرینکوب، سرّ نی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، تهران ۱۳۶۴ش. (۷۶) محمد بن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶. (۷۷) عمر بن محمد سهروردی، کتاب عوارف المعارف، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳. (۷۸) محمد بن علی شمس تبریزی، مقالات شمس تبریزی، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ش. (۷۹) محمد بن حسین شیخبهائی، کلیات اشعار و آثار فارسی شیخبهاءالدین محمدالعاملی مشهور به شیخبهائی، چاپ غلامحسین جواهری (تهران، بیتا). (۸۰) عبدالرزاق کاشی، اصطلاحات الصوفیة، چاپ محمدکمال ابراهیم جعفر، (قاهره) ۱۹۸۱. (۸۱) عبدالرزاق کاشی، شرح منازل السائرین، چاپ محسن بیدارفر، قم ۱۳۷۲ش. (۸۲) عبدالرزاق کاشی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، چاپ مجید هادیزاده، تهران ۱۳۷۹ش. (۸۳) محمود بن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاحالکفایه، چاپ عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران ۱۳۸۲ش. (۸۴) محمد بن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش. (۸۵) علی بن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست قم (بیتا). (۸۶) عبداللّه بن محمد عینالقضاة، تمهیدات، چاپ عفیف عسیران، تهران (۱۳۴۱ش (. (۸۷) محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲. (۸۸) محمد بن محمد غزالی، کتاب روضةالطالبین و عمدةالسالکین، چاپ محمد بخیت، بیروت (بیتا). (۸۹) محمد بن محمد غزالی، میزانالعمل، چاپ سلیماندنیا، قاهره ۱۹۶۴. (۹۰) جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد آلن نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، (بیتا). (۹۱) عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ش. ۱۱ - پانویس
۱۲ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حکمت در تصوف و عرفان اسلامی»، شماره۶۳۸۱. ردههای این صفحه : اصطلاحات عرفانی | عرفان
|